خبربان شهر من

یادداشت های چاپ شده یک روزنامه نگار

خبربان شهر من

یادداشت های چاپ شده یک روزنامه نگار

نصیحت مسولانه


پشت میز تحریریه نشسته‌ام و سر در گریبان که چه مطلبی را برای این شماره کار کنم. سردبیر که رد می‌شود جوری که من بشنوم به یکی از بچه‌ها می‌گوید: خودتان رعایت کنید تا من نخواهم هی مطلبتان را بالا و پایین کنم. من که زیر چشمی نگاهش می‌کنم می‌بینم او هم دارد همین کار را می‌کند. به من گفته‌ حرف زیادی بزن اما ننویس. می‌پرسم راجع به جاسوس‌های آزاد شده بنویسم؟ همان‌ها که پدر یکیش هم اسراییلی از آب در آمد؟ می‌گویند: نه می‌گویم: چطور روزنامه‌های تهرانی می‌نویسند؟ می‌گویند اینجا بندر است. می‌پرسم: مگر قانون بندر و تهران دارد؟ دوباره سردبیر قاطی می‌کند که تو اصلا عرضه نگه داشتن حرمت قلم را نداری!
می‌گویم: بگذارید راجع به اختلاس بزرگ بنویسم؟ دوباره سردبیر فریاد می‌کند: چی؟ کی گفته بزرگ؟ چرا موضوع را شانتاژ می‌کنی؟ اولا همه این‌ها متهمند و دوم اینکه هنوز رقم واقعی معلوم نیست شاید اصلا نصف این حرف‌ها باشد. حالا تو بنویسی اختلاس بزرگ تشویش اذهان عمومی می‌شود. می‌گویم همین امروز مدیر عامل بانک صادرات عزل شد و مدیرعامل بانک ملی استعفا کرد این موضوع بزرگ نیست؟ پس برای شما بزرگ چیست؟

لبخندی می‌زند و خارج می‌شود و همه می‌دانند معنی‌اش چیست. دقایقی بعد مدیر مسوول مرا می‌خواند و می‌روم. می‌گوید: ببین عزیزم وظیفه ذاتی مطبوعات آرامش بخشی و تقویت وحدت و امید در جامعه است. قبول داریم که انتقاد هم باید باشد اما نقد باید منصفانه باشد برای اصلاح باشد تاثیر مثبت داشته باشد این همه موضوع قشنگ توی این دنیا است که چشمان تو گیر داده به چند تایی که اصلا هم ارزش پرداختن ندارد. مدرسه‌ها باز شده و بوی ماه مهر همه جا پراکنده شده بعد تو می‌خواهی از موضوعاتی بنویسی که خوراک تبلیغاتی دشمن شود؟ می‌گویم: اگر برای دشمن آشپزی می‌کردم که اینجا نبودم. اگر من ننویسم آن‌ها سواستفاده نمی‌کنند؟ واقعا کدام یک از ما مقصریم؟ من که از اختلاس می‌نویسم یا او که اختلاس کرده؟ ببخشید متهم به اختلاس نه ببخشید متهم به سو استفاده است؟ واقعا کدام مقصریم؟ زل زدم به مدیر مسوول تا جوابم را بدهد که گوشی تلفن همراهم زنگ خورد. سراسیمه از خواب پریدم سردبیر بود و می‌پرسید تا کی صفحه بند و گرافیست و تحریریه علاف رسیدن مطلب تو باشند؟ گفتم: عکس جدیدم رسید؟ گفت: عکس بخورد توی سرت. عکس خالی را که نمی‌توانم چاپ کنم خواب و خیال را کنار بذار و مطلبت رو بفرست و من نوشتم: اختلاس بزرگ جاسوسان اسراییلی با بوی ماه مهر گره خورد و مدیر عامل بانک صادرات را عزل کرد!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد