خبربان شهر من

یادداشت های چاپ شده یک روزنامه نگار

خبربان شهر من

یادداشت های چاپ شده یک روزنامه نگار

پاک منو دیوونه کردی!


خاطرم هست کودک که بودیم یک شوخی بی مزه ای بین همسالان ما مد شده بود که پشت تلفن اگر کسی می پرسید:"شما؟" می گفتند :  "شوما" نیستم "پاک" هستم! که اشاره ای به نام پودر های شستشو بود. بعدها که دبیرستان بودیم تلوزیون تبلیغ با مزه ای را از یک ضربدر قرمز پخش می کرد با شعار : " پاک یادت نره" که اشاره به بستنی بود. بزرگتر که شدیم یک آقایی  که الان نماینده مجلس هست با شعار دولت پاک به میدان رقابت ریاست جمهوری آمد و خب واضحه که رای هم نیاورد چون اگر می آورد خب یعنی چی؟

دوران دانشجویی ما در حال اتمام بود که اینبار کاندیدایی با شعار "قطع دستان ناپاک" آمد و البته رای هم آورد. گذشت تا ما در این نشریه وزین مشغول بکار شدیم  و وقتی  قدری به اطراف نگاه کردیم و بعله دیدیم این پاکی و ناپاکی دست از سر ما بر نمی دارد. بنده بطور اتفاقی متوجه شدم در این سال ها در صفحه اینترنت مطالب نا مشروع زیادی با استفاده از جیمیل ستون خبربان در شبکه مطبوعات کشور جابجا شده به همین دلیل خودم بدون اینکه کسی متوجه شود بطور جدی اقدام به شناسایی این باند کردم. ما می خواستیم سرنخ هایی که از این قضیه در اثر گزارشاتی که به دفترمان رسیده بود را منتشر کنیم ولی نمی دانم چرا قوه قضاییه آن را منتشر کرد! البته ما توانایی داشتیم از برو بچه های خودمان یا حداکثر یکی از فک و فامیل آقازاده مان را برای پیگیری بگذاریم و فکر نمی کنم یک موضوع ساده اینقدر مهم باشد که بازرس ویژه ای بخواهد قدم رنجه کند تا بندر بیاید آنهم در این گرما!

حالا آقای سردبیر فکر می کند مچ ما را گرفته است و البته بنده سکوتم از رضایت نیست کلا دلم اهل شکایت نیست! هرچند اگر دوربین تلوزیون روی ما زوم کند ناگفته های بسیاری داریم. بگم؟ بگم؟ آقای سردبیر بگم؟ اسم اون کسایی که بهت پول دادن الان تو جیبمه بگم؟ ما از روزی که این ستون را بنا گذاشتیم عده ای حسود تهدیدات زیادی را انجام دادند. وقتی گفتیم قذافی می رود متهم به رمالی شدیم. وقتی رفت متهم به تبانی شدیم. یک ده دوازده روزی ستونمان را تعطیل کردیم متهم به رویارویی شدیم . خب ما که همش متهم شدیم پس کی کار کردیم! این همه شماره نشریه را آیا فقط سردبیر کار کرده؟ خیر آن کودک که تازه زبان باز کرده جلوی سید مظفر تا مرا دید به مادرش گفت: مامان حامد حامد! و مادرش دوید سمت من و گفت :شما اینقدر در دنیا معروفی که حتا کودک تازه زبان باز کرده من هم شما را می شناسد و ما برای دیدن شما زنبیل توی صف گذاشته ایم. آنهم از صبح زود ! حالا انصافا همه این کارها را سردبیر تنهایی انجام داده؟!


سه هزار میلیارد چوق!


من دختری هستم اهل زیمباوه که در فقر آموزشی و فرهنگی بسیاری بسر می‌برم. درتایید بدبختی من همین بس که آنقدر بیسواد هستم که نمی‌دانم سه هزار میلیار چند تا صفر دارد. در اثبات فقر فرهنگی من هم همین نکته کافیست که بدانید نمی‌دانم سه هزار میلیارد تا پول آیا عدد زیادی است یا چون پول بی‌ارزش شده این همه صفر جلوی چک‌ها صف کشیده‌اند.
در تانزانیا از عدالت خبری نیست. سود شبکه بانکی ناچیز است تا مردم پول به دلال‌ها بدهند و سر ماه اسکونتش را بگیرند ایرانی‌ها به این کلمه می‌گویند سود اما در بعضی کشور‌هایی که به زبان عربی سخن می‌گویند به آن می‌گویند نزول!
شبکه بانکی کشور ما خیلی خوب است چون به بعضی بدبخت‌ها که می‌خواهد دومیلیون وام بدهد صد تا استعلام می‌گیرد و چند تا ضامن رسمی با کپی فیش حقوقی و گردش حساب تا نکند یک وقت خدای نکرده مستضعفی حق مستضعف دیگری را بخورد و قانون اساسی غلط بشود.
اما برای جلوگیری از بروکراسی اداری که ایرانی‌ها به آن کاغذ بازی می‌گویند و برای اینکه مردم در بانک‌ها معطل نشوند یکهو یک عالمه پول را می‌دهند به یک آدم محترمی که بعدا معلوم می‌شود مایل نیست قسط وامش را پرداخت کند. حالا شما اگر چیز داری دو روز قسط وامت را نده فوری جریمه می‌شوی و از حقوق ضامنت کم می‌کنند. ایرانی‌ها به این چیز جرات می‌گویند.
اجازه بدهید از پیشرفت‌های مملکت زیمباوه هم برایتان بگویم. ما از سالی که ایرانی‌ها به آن ۸۶ می‌گویند کارمان را در جهت پیشرفت کسب پول که ایرانی‌ها به آن مال حلال می‌گویند شروع کردیم سال‌های اول کسب مال حلالمان با احتیاط و در حد چند میلیارد بود اما بعد‌ها دیدیم نه بابا این خبر‌ها نیست و رییس بانکی که از اسنادش برای خدمت استفاده می‌کنیم دارد در یک سال ۳۰۰ میلیون پاداش مفت می‌گیرد و ما را پیدا نکرده. ایرانی‌ها نمی‌دانم چرا به این خدمت می‌گویند اختلاس! همین باعث شد که به همدستم بگویم: جولیا گاز بده خبری نیست! نه بازرسی نه قانونی و نه کشکی و پشمی. جولیا را هم جو گرفت و یک دفعه صفر‌های کسب مال حلال ما را زیاد کرد. به مسیح قسم اگر همینطور عین آدم مثل سه سال قبل کار می‌کرد تا ۳۰ سال دیگر هم کسی دو زاریش نمی‌افتاد که ما داریم چه غلطی می‌کنیم. اما حالا از کار خودم خیلی پشینانم راستش را بخواهید من و جولیا از سودان غربی پول گرفته بودیم تا بیاییم در زیمباوه پول در بیاوریم باور ندارید اسنادش هست!

رمضانی بمانیم


در طول ماه مبارک رمضان خدمتتان نبودیم و شاید خیلی بیشتر از شما که معلوم نیست چقدر مرا به خاطر دارید ، با دیدن ستون بالا و سمت چپ صفحه دوم ما دلمان برایتان تنگ می شد . می گویند در رمضان باید دل و دست از عادت بشویی و من نه اینکه از روی عادت بلکه از روی عشق قادر به دل کندن از نوشتن برای شما نبودم اما ننوشتم تا این ریاضت نداشتن شما آماده ام کند برای دل کندن از هرچه دنیایی است. در این مدت و در شب های با صفای قدر چند روزی را میهمان حضرت رضا بودم و سلام همه شما خوانندگان خوب را هم به محضر ایشان تقدیم کردم. چه آنهایی که تا غلط املا و انشایی می بینند دست به تلفن می شوند و بقول خودمان سوتی می گیرند و چه آنهایی که در کوچه و خیابان و جلوی دکه روزنامه فروشی راجع به تیتر ها و نوع نگاه انتقاد می کنند یا پیشنهادی دارند  و چه آنهایی که گاهی با ایمیل دل ما را می نوازند. خلاصه محبت محبت می آورد آنقدر که شب های قدر رفت و من دعایی برای خودم نکردم و نخندید اگر بگویم یادم رفت که نرفته بود اما نمی خواستم یا شاید نمی توانستم! هفته گذشته در همین روزها بود که خبر عفو و آزادی بیش از صد نفر از زندانیان جرایم خاص ! منتشر شد . صد نفری که از جوانان همین مملکت و مردم همین آب و خاکند و خبر آنقدر شیرین بود که عیدمان را حسابی عید کرد.

رمضان امسال شاید بیش از هرسال دیگری درهای رحمت الهی باز مند تا هرکه به قدر لطف حق و نه به اندازه بضاعت و لیاقت خود از آن بهره ببرد. نه ! آقای دیکتاتور را فراموش نکرده ام همان که چندین مطلب برای رفتنش نوشم و نوشتند و خواستیم و خواستند تا اینکه وعده خدا به همه ظالمان بر او نیز محقق شد. او که تا دیروز مخالفان خود را موش می خواند خود اکنون سوراخ موش را متری چند می خرد؟

اگر خاطرتان باشد صدام هم بر کرسی قدرت خیلی لاف مقاومت و ایستادگی تا آخرین قطره خون میزد و همه دیدیم چگونه بزدلانه از سوراخش بیرون کشیده شد و امروز نوبت قذافی است و شادیم که وعده پروردگار دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. شاید با کلاس تر از همه مبارک بود که دراز کشیده در دادگاه دنیایی خویش حاضر شد. حالا ما و نسل ما قصه های نمرود و فرعون را به چشم خویش می بیند و بقول معروف آنچه برای بقیه داستان است را برای خود خاطره کرده است.

فقط خواهش می کنم روزتان را از نو نکنید و عادی نشوید بگذارید رمضانی بمانیم